سانسور
فقط برای
فیلم های
هالیوود
نیست،
فیلم های
خودمان هم
نیازش دارند...
برداشتی از کتاب "تا خمینی شهر":
دیروز تمامش کردم،
اگر می خواهید معنای کار جهادی را
متوجه شوید باید این کتاب را بخوانید.
حاج عبدالله والی که می توان او را شهید حاج عبدالله والی
خطاب کرد، کسی بود که به ندای امام خمینی(ره)
لبیک گفت و رفت و آبادانی و از همه مهمتر
معنای تلاش را برای مردم بشاگرد به ارمغان آورد...
فقط باید خواند تا فهمید...
لینک معرفی و خرید در کتابخانه قرار دارد...
هنگامی که فرصتى دست داد تا همراه با پدرم به مناطق جنگى بروم، کودکى بیش نبودم. از اهواز و چندین شهر دیگر گذشتیم و به شهر کرمانشاه که قرارگاه رمضان در آن جا مستقر بود ، وارد شدیم.
آن وقتها هرگز نمی دانستم که پدرم چه کاره است و او را یک راننده ، بسیجى و یا پاسدار عادى می پنداشتم. به قرارگاه رمضان که وارد شدیم ، برخوردها به گونهاى فوق تصور من بود. آنان ارزش و احترام زیادى براى پدرم قائل بودند و این برخورد ممتاز ، برایم سؤال برانگیز شد.
بچههاى رزمنده پاسخ دادند: «پدر شما فرمانده تیپ (لشکر) است.»
گفتم: «پدر من که پاسدار است.»
گفتند: «خب فرمانده لشکر فرق می کند.»
آن جا بود که به فروتنی او پى بردم. او بود که در میان بسیجیان ، اصلاً از خود – به عنوان فرمانده – نام نمی برد و هیچ گاه در این باره لب به سخن نگشود.
شهید اسماعیل دقایقی
پ.ن:هفته بسیج مبارک...
آقا مصطفی، ما را نگاه کن
همین یک لحظه هم که
به دوربین نگاه می کنید،
دلمان برایتان تنگ می شود...
عکس شهید خلیلی رو دیدم،
گفتم همه با هم نگاه به این چهره معنوی کنیم...
پ.ن: شهادت، دُرِّ گرانیست به هر کس ندهند...
با صدای اذان از سر سفره بلند شد
گفتیم: غذات سرد می شه
گفت: نه، میرم نماز، وگرنه غذای روحم
سرد می شه.
شهید محمد شهبازی
پ.ن: صلوات نداشت؟؟؟