حاشیه

"مینویسم برای شهدای گمنام..."

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا» ثبت شده است

اَدا

با اَدا نمی شود

شهید شد

ما هم که انگار

جز ادا بلد نیستیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

شهدای هسته ای

شهدای

هسته ای

شرمنده ایم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

شش دانگ جهنم

شهدا

رفتید

و شش دانگ

بهشت را

زدید

به نام خودتان...

حالا ما

مانده ایم

و شش دانگ

جهنمی

که به

ناممان خواهد خورد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

دوپینگ راهیان نور

راهیان نور

می تواند

دوپینگی باشد

برای غیرت مردان

و حیای زنان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

کمی غریب

دیروز
شهدا
کمی غریب
نگاهمان
می کردند
شاید
می خواستند
بگویند
این رسمش نبود
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

شلمچه

پس از

خیلی

بالاخره

فردا

عازم

شلمچه ام


تشکر نوشت:شهدا متشکریم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

راهیان نور

راهیان نور

سفر

شهید شناسی

است...

خدا

نصیب

کند

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

شیار143

دیشب

شیار143

آتش زد

دلمان را...

به احترام مادران شهید...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

کمپوت

وقتی هدایاےمردمے را باز مےکردیم ،در میان انبوه کمپوت ها چشمم به یک نایلون افتاد که به نظرم خیلے سبک بود ، وقتی اون رو برداشتم دیدم واقعا سبکه مثل اینه که قوطے خالے باشه . در نایلون رو یازکردم دیدم که واقعا یک قوطی خالیه کمپوته که داخلش یک نامه است .

نامه رو که بازکردم دیدم دست خط یه دانش آموز دبستانیه ، دختر بچه دبستانے که یک قوطی خالیه کمپوت رو براے ما فرستاده بود به جبهه .

تو نامه نوشته بود : " برادر رزمنده سلام ، من یک دانش آموز دبستانی هستم . خانم معلم گفته بود که براے کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم . با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم . قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم ، اما قیمت آنها خیلی گران بود ، حتی کمپوت گلابے که قیمتش 25 تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم . آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست . در راه برگشت کنار خیابان این قوطے خالے کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت ان را شستم تا تمیز تمیز شد . حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم ، هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکے کنم."

بچه ها تو سنگر براش خوردن آب توے این قوطی نوبت می گرفتند ... آب خوردنے که همراهش ریختن چند قطره اشک بود ...

صلوات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس

شهید...

راه دوری

نمی رود

روزی شود

روی مزارم

بنویسند شهید...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حاشیه نویس