شیطان هم
خسته شده است
از این همه
دوگانگی ام...
ما را چسباندند
به تربیت و شدیم
مربی تربیتی!
و این چنین این وصله ی ناجور
شکل گرفت
این مدت که نبودم،
بودم در زندان!
زندان نفس...
رمضان آمد
تخفیف خوردم
آمدم اینجا
و باز حاشیه...
مدتی است
شیطان
دور و برم نمی پلکد
گمانم
استادی
شده ام
در گمراهی
برای خودم...
پیرمرد ها
را که میبینم
دلم می گیرد...
انگار
خودم را می بینم
در چند سال بعد...
البته اگر باشم.